ماه ِ خرابه -شعر مصیبت حضرت رقیه (س)

ای سر که امشب اینجا ماه ِ خرابه هستی
در طشت خون گرفته پیش سه ساله هستی
قاری ِ روی ِ نیزه جا در تنور کردی
از زیر ِ بارش سنگ با من عبور کردی
زردی دود داری بوی تنور ای سر
داری هوای من را از راه دور ای سر
بر دست کوچکم تا بند ِ اسیری افتاد
از ضرب دست نامرد دندان شیری افتاد *
دست ضمخت را که با لاله نسبتی نیست
من را ببر عزیزم دیگر که فرصتی نیست
بابا ببین چه کردند با شبهِ مادر تو
از دست رفته حالا چشمان دختر تو
موی مرا کشید و با چکمه او لگد زد
بر مادر ِ تو بابا بسیار حرف بد زد
هرچند بی تو عمه هر جا مرا سپر شد
این پهلوی شکسته بابا شکسته تر شد
یک هاله ابر تیره پوشانده روی من را **
دیدی تو لاله های ِ در زیر ِ پیرهن را ؟؟
دستم توان ندارد تا گیرمت به آغوش
خون می چکد هنوزم از زخم مانده بر گوش
می خواستم که آتش بردارم از سر اما ..
هنگام ِ تازیانه میسوخت معجر اما ..
کوتاهی ِ لباسم از آتش ِ حرم بود
چشمان ِ بی حیا بر اطفال ِ محترم بود
در پیش پایم انداخت بر خاک پاره نانی
دیدم عروسکم را در دست ِ طفل ِ شامی
دست پدر گرفتند در دست و با اشاره
من را هدف گرفتند با سنگ ها دوباره
ای سر تو هم ندیدی وقتی کنارِ نیزه
از سنگ ها زمین خورد آن تک سوار ِ نیزه
با سنگها که افتاد وقتی سر ِ عمویم
از طعنه های دشمن می رفت آبرویم
خورشید نیزه امشب از طشت سر زدی تو
سمت ِ شکسته بال ِ ویرانه پر زدی تو
افتاد پایم از کار یک کهکشان دردم
من سینه خیزتا صبح دور سرت بگردم
زنجیرهای بیرحم راه نفس گرفته
بعد از تو این قناری جا در قفس گرفته
بابا پرم شکسته پرواز خواهم از تو
پایان رسیده ام من آغاز خواهم از تو...
شعر : وحید مصلحی
*اصلاح شده ی (از دست ِ "زجر" ِ نامرد دندان شیری افتاد )
**اصلاح شده ی (هر کس که دید روزم هی گریه کرد من را )
با سلام خدمت همه ی دوستان عزیز
فرا رسیدن ماه محرم رو به همه شما تسلیت عرض می کنم
در ضمن
سربازیم هم تموم شد
پ .ن : برایم دعا کنید
برای تو نوشت : دلم که بدجوری تنگت میشود حلقه ات رااز دست راستم بیرون می آورم و درون دست چپم میکنم .. می فشارمش !!!
دلم که بدجور تنگت میشود میخواهم لحظه ای از فکر و خیال دست بکشم اما نمیگذارند (چشمهایت )
مهربانی ات را دوست دارم ..
مواظب خودت باش