در غروبی غمگین....

بین یک کوچه تنگ ....

مادری بود که دست پسر خویش گرفت

راهی ره شده بود...

 راه در پیش گرفت ...

سند باغ فدک بود به دستان بتول

راهی ره شده بود دخت والای رسول