برگشته ام ... اینبار کوه
کمی چرت پاره
پاک و معصوم و بی گناه و غریب
وسط یک جهنم سردم
مثل فرهاد کوه کن رفتم
به امیدی که کوه برگردم
دلم اینجا عجیب تنگیده
که دل تنگ سهم ِ هر مرد است
بی تو چشمم همیشه بارانی ست
توی قلبم هزار و یک درد است
صورتم را در آیینه دیدم
ابر چشمم عجیب دم دارد
بی تو اینجا چقدر سردم شد
بی تو بودن چقدر غم دارد
ظاهرا من کویر تر شدمو
تو هم از دست من گریزانی ....
برای تو نوشت : مهم نیست کجا افتادم یا میافتم مهم چشمهاته که ازش نیفتم ...
هرچند
این روزها برای شما یک غریبه ام ...
هرچند این روزها دلت میشکند از صدایی که روزی التیامی بود بر زخمهایت ..
هرچند این روزها نگرانی هایم مرا از تو دور میکند و تو را از من ...
هر چند خدا هم این روزها مشغول امتحان گیری ست ..
بدان من بی تو میسوزم و میرنجانم هر چند تو با من میرنجی و میسازی ..
مواظب دل آسمانی کوهت باش ..
حتی اگر گاهی تو را رنجاند ..
تو که حالم را میدانی ..